آلبالوی سیاه

یادداشت های مهتاب

زندگی در لحظه

امروز بعد از مدت های طولانی توانستم حال بدم را تغییر دهم، آن هم دقیقا در لحظه ای که باید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

چک دو امضا

دارم بلند بلند غُر می زنم و هی به خدا گلایه می کنم...

-می گوید: چک دو امضا دیده ای؟

من: نه

-حتما شنیده ای؟

آره

-مدل این چک ها اینجوریه که تا امضای دو نفری که صاحب امضا هستند نباشه، نقد نمی شه. حتی اگه معتبرترین آدم های شهر یا دنیا بیان به جای امضا کننده دوم امضا کنند، باز هم فایده نداره؛ چون بانک فقط صاحب امضا رو قبول داره.

اتفاقات زندگی هم مثل چک دو امضاست. یه امضا خواستن آدماست و امضای دوم خواستن خداست...

-یاد بگیر تا خدا نخواد هیچ چیز امکان نداره حتی اگه همه بخوان...

 

من رفتم که برم خودم رو جمع کنم...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

ایمان

دلم یه ایمان قوی میخواد که هیچ چیز و هیچ کسی نتونه روی آن تاثیر بذاره...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

و خدایی که در این نزدیکیست

رفیق جان معتقد است اگر من ده سال پیش با او آشنا شده بودم، شاید بعضی از اتفاقات در زندگی اش رخ نمی داد... او می گفت و من می شنیدم... من اما فکر می کنم حتما خدا صلاح دیده که من در پاییز سال نود و سه با آشنا بشوم... شاید اگر زودتر با هم آشنا می شدیم اینقدر برای هم مهم نبودیم و ...

من فکرهایم را به رفیق جان نمی گویم ولی خدا را پررنگتر از همیشه حس میکنم در کنار جفتمان!

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

پاییز دلبرانه...

امروز در حالی که از همه چیز و همه کس به تنگ آمده بودم؛ با رفیق جان رفتیم سر قرار همیشگی!!

آخرین روز پاییز....

یک قطعه از بهشت...

یک قطعه کم است ... اصلا خودِ خودِ خودِ بهشت...

آن جا اتفاقاتی افتاد که خدا آمد نزدیک ما دو نفر...

 +رفیق جان معتقد است که بعضی چیزها را نباید تعریف کرد و... من هم به احترام او صحبتی از آنچه امروز رخ داد، نمی کنم.

+خدایا شکرت چه پاییزی شد امسال عاشقانه... دلبرانه... شروعش با پیاده روی اربعین... پایانش با زیارت پرچم ارباب... خدایا شکرت...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

بوم نقاشی

همیشه به دنیا به چشم بوم نقاشی نگاه کردم که قرار بوده ما با نقاشی هایمان زیباترش کنیم. حتی به خدا هم قول دادیم اما...

این روزها به خودم که نگاه می کنم می بینم فقط بوم را خط خطی کردم و گاهی پاره...

مگر قرار نبود این بوم قشنگ تر بشود، پس چه شد؟

+خداجان ما نه زیبایی را بلدیم نه رسم امانتداری را!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

بی قرار

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

 

شاعر: فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

یادم باشه

خداجان لطفا به این باور برسان که:

 

همه دنیا بخواد و تو بگی نه

 

نخواد و تو بگی آره تمومه

 

همین که اول و آخر تو هستی

 

به محتاج تو محتاجی حرومه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

بگیر دست مرا ای آشنای درد

 

ظاهرا همه چیز خوب است ...من می خندم، زندگی روال عادی خودش را دارد، کارها رو به راه است...

به غیر از دل من که رو به راه نیست...ومن خسته تر از آنم که بتوانم برای روبه راهشدن دلم تلاش کنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

دردهای من

 

دردهای من

 

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

 

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است...

 

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد می کند

 

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است...

 

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه ی لجوج

 

+ قیصر امین پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی