روز پنج شنبه یکی از پسر عموهایم بر اثر ایست قلبی فوت کرد.
مردی که همیشه با شوخی و بذله گویی فضا را تغییر می داد؛ حالا دیگر نبود.
مردی که در تمام عمرش زحمت کشیده بود و دست دیگران را گرفته بود، حالا دیگر نبود...
پسر عمو موقع وضو گرفتن برای اقامه نماز صبح در آغوش دو فرزندش و جلو چشم همسرش جان داد و حال آن ها را فقط خدا می داند.
هنوز صدای گریه ها و فریادهای بابای دو پسرش در گوشم پیچیده، هنوز خمیدگی یک مادر و شکستگی یک همسر در جلوی چشمم است...
+آدم ها را قبل از رفتن شان دریابید... قبل از تمام شدن... قبل از...
+کاش هیچوقت مامان و بابا ها تموم نمی شدن...
+فکر کنم عنوان از سهراب سپهری باشه.