امروز بعد از مدت های طولانی توانستم حال بدم را تغییر دهم، آن هم دقیقا در لحظه ای که باید...
امروز بعد از مدت های طولانی توانستم حال بدم را تغییر دهم، آن هم دقیقا در لحظه ای که باید...
دارم بلند بلند غُر می زنم و هی به خدا گلایه می کنم...
-می گوید: چک دو امضا دیده ای؟
من: نه
-حتما شنیده ای؟
آره
-مدل این چک ها اینجوریه که تا امضای دو نفری که صاحب امضا هستند نباشه، نقد نمی شه. حتی اگه معتبرترین آدم های شهر یا دنیا بیان به جای امضا کننده دوم امضا کنند، باز هم فایده نداره؛ چون بانک فقط صاحب امضا رو قبول داره.
اتفاقات زندگی هم مثل چک دو امضاست. یه امضا خواستن آدماست و امضای دوم خواستن خداست...
-یاد بگیر تا خدا نخواد هیچ چیز امکان نداره حتی اگه همه بخوان...
من رفتم که برم خودم رو جمع کنم...
رفیق جان معتقد است اگر من ده سال پیش با او آشنا شده بودم، شاید بعضی از اتفاقات در زندگی اش رخ نمی داد... او می گفت و من می شنیدم... من اما فکر می کنم حتما خدا صلاح دیده که من در پاییز سال نود و سه با آشنا بشوم... شاید اگر زودتر با هم آشنا می شدیم اینقدر برای هم مهم نبودیم و ...
من فکرهایم را به رفیق جان نمی گویم ولی خدا را پررنگتر از همیشه حس میکنم در کنار جفتمان!