آلبالوی سیاه

یادداشت های مهتاب

روزهای بی تو

آن روز که نبودی...دنیا روی سرم خراب شد...روحم کبود...تنم زخمی... تو نبودی که مراقبم باشی...

وقتی آمدی... آنقدر درد داشتی که دیگر نه دردهای مرا دیدی... نه دنیای مرا  ..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

لبخند بزن دلبر

ببین یک تماس ساده...یک «چه عجب!» یک دیدن سرشار از عشق...یک"دلم برایت تنگ شده"از ته دل...یک گفت و گوی کوتاه..."یک چه خوب شد امدی موقع خداحافظی"...چقدر حال هردویمان را خوب می کند و تو تا همین امروز قبل از ظهر،ساعت ده و پنجاه و نه دقیقه،دریغش میکردی.

+ممنون که دوستم داری.شایدباورت نشه ولی من به این دوست داشتن ها محتاجم...

+بعد از پیامک زدن و گفتن حرف های بالا، حال او هم خیلی خوب است...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

حال خوب

دیروز یک روز کاملا معمولی بود. با دور همی بر وبچه هایی کاروان اربعین تبدیل به یک روز خیلی خوب شد...

+خدایا ازت ممنونم بخاطر این روز خوب...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

بازگشت

از وقتی از پیاده روی اربعین بازگشتم به خودم قول هایی دادم,برای پایندیم به قول ها دعا کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

مسافر

اگه خدا بخواد پنج شنبه راهی دیار عشق خواهم شد...

نجف ...کربلا...جاده... پای پیاده... راه زینب...

این اولین سفر من به کشور عراق است ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

گمشده

دلم برای خود حود خودم تنگ شده...

اگر کسی خود خود خود من را دید، به من اطلاع دهد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

قابل توجه خدا

دلم یک نشانه خیلی خاص می خواهد...از آن هایی که به دنبالش آرامش و یک دنیا چیز خوب دیگر باشد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

تغییر

من به تمام معنا برای تغییر شرایط جنگیدم اما بخت با من یار نبود، نتوانستم چیزی را تغییر دهم...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

دلتنگ

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود و از همه چیز و همه کس خسته...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی

مرگ پایان کبوتر نیست

و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست

مرگ وارونه یک زنجره نیست

مرگ در ذهن اقاقی جاری است

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید

مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان

مرگ در حنجره سرخ گلو می‌خواند

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است

مرگ گاهی ریحان می‌چیند

مرگ گاهی ودکا می‌نوشد

گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد

و همه می‌دانیم

ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است
 

در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای

صدا می‌شنویم
 

سهراب سپهری

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب کاظمی