امروز در حالی که از همه چیز و همه کس به تنگ آمده بودم؛ با رفیق جان رفتیم سر قرار همیشگی!!

آخرین روز پاییز....

یک قطعه از بهشت...

یک قطعه کم است ... اصلا خودِ خودِ خودِ بهشت...

آن جا اتفاقاتی افتاد که خدا آمد نزدیک ما دو نفر...

 +رفیق جان معتقد است که بعضی چیزها را نباید تعریف کرد و... من هم به احترام او صحبتی از آنچه امروز رخ داد، نمی کنم.

+خدایا شکرت چه پاییزی شد امسال عاشقانه... دلبرانه... شروعش با پیاده روی اربعین... پایانش با زیارت پرچم ارباب... خدایا شکرت...