تقریبا یک هفته ای می شود که همدیگر را ندیده ایم و فقط تلفنی صحبت کرده ایم.

امروز وقتی گفت دلم برات تنگ شده در جوابش گفتم پاشو بیا دیدنم. گفت: نمیتونم. من از اون موقع تا حالا دلتنگ شدنش رو باور نمی کنم.

 

پ.ن1: همیشه وقتی دوسه روزی می شد که همدیگه رو نمی دیدیم، من پیشقدم می شدم برای دیدنش؛ اینبار می خوام منتظر بشم اون بیاد سراغم.

پ.ن2: میتونه یه کم زودتر از سر کارش برگرده و بیاد دیدنم، اما این کارو نمیکنه و همین منو عصبی میکنه! دوباره داره یه کاری میکنه که من از دیدن وکیل ها...

پ.ن3: عنوان از مولوی